روزی عشق، صبر و گذشت گرد هم آمده بودند. هر کدام شروع کردند از محسنات خود سخن گفتن، هر یکی سعی می کرد خود را مهمتر از دیگری جلوه دهد، نزاع بین آنها در گرفت…
عشق می گفت: “بدون من صبر و گذشت معنایی ندارد، من هستم که به تمام هستی هویت می بخشم”
صبر پاسخ داد: “اگر نیروی من نبود ، هیچ انسانی توان تحمل این همه مصائب و مشکلات مختلف را در زندگی نداشت”
گذشت به سخن آمد: “ولی این من هستم که باعث شده ام انسانها با تمام اختلاف هایشان با یکدیگر کنار بیایند و گر نه هر کس از دیگری فرار می کرد”
چون راه به جایی نبردند، قضاوت را به محضر پروردگار حکیم بردند…
خداوند فرمود: “حال که اینگونه بین شما اختلاف افتاده است، من با هر سه شما یک نیروی عظیم و واحدی خواهم ساخت و بر هر قلبی که محبت من در آن جای داشته باشد فرو می فرستم تا توسط شما سه موهبت، به اوج قله انسانیت و بندگی نائل گردد”
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر